منتظر یک تحوّل عظیم در زندگی هستم. هر روز که میگذرد بیش از پیش از زندگی خسته و از تحمّل شرایط عذاب میکشم. تحوّلات اطرافم از رفتن دوستانی که دور هم بودیم تا حسّ بسیار قدرتمند غربت در وطن، شرایط را سختتر کرده است. غربت در وطن واژۀ بشدّت پرمعنایی برایم میباشد بقول سایه:
...
چه غریبانه تو با یاد وطن مینالی
من چه گویم که غریب است دلم در وطنم
...
همه مرغان همآواز پراکنده شدند
آه از این باد بلاخیز که زد در چمنم
...
غربتی که درد آن در خارج از وطن کمتر است و درک میکنم حال آنهایی که به ناچار کوچ کردهاند. درک میکنم حال هنرمندان یا افراد مستعدّی که از ویژگی بارز خود دورافتاده و رو به نقد و سیاست آوردهاند شاید بتوانند دردی از دردها التیام بخشند. شاید من هم رو به نقد و برداشتهای سیاسی آوردم؛ نمیدانم ولی قدر مسلّم اینست که برای بدست آوردن حقوق اوّلیّه و مسلّم خود، قسمت اعظم عواطف، احساسات و هنر خود را قربانی کردهام.
برچسب : نویسنده : haditaka بازدید : 133