درد در منتهاالیه مغزم شبانه سوت میکشد. دردهای نهفته؛ یاد دلهرههای تنبیه کودکی، یاد تحقیرهایی که لاجرم بیپاسخ ماندند، یاد دویدنهای سریع با آخرین توان برای در امان ماندن از کتککاریهای کودکانه، یاد اضطرابهای بروز عشق، لحظههای تردید بین حبس یا بازگو کردن یک دوست داشتن. یاد افسردگیها و خامی جوانی، یاد سوهان روح، خراشهای به جا مانده از نزدیکترینها چون مادر. یاد موقعیّتهای هدر شده، افسوس شعرهای ننوشته، حسرت بوسهها و آغوشهای هدیه نشده و ترس کتکهای نخورده! وحشت افشای رازهای خاک شده، تحمّل زجر بیعدالتی در اوضاع بد اجتماعی و گذران سخت زندگی. گاه یک انسان ضعیفتر از آنست که بر همه چیز غالب شود.
یادداشتهای پراکنده هادیتک...برچسب : نویسنده : haditaka بازدید : 155