بعضی شبها سپری نمیشوند. بعضی شبها به زور هم سپری نمیشوند. حتّی تلاش بیوقفهٔ هزاران درد و خستگی هم برای پایین کشیدن پلک افاقه نمیکند. گویا کرکرهٔ پلک، گره سختی در دایرهٔ خیال خورده است. حال در یک اجبار توفیقی(!) میبایست از پیر قلم مدد گرفت شاید گرهی کور از سختترین گذرگاه ذهن باز کند. قدر مسلّم خواب تا پیدا کردن راهش به چشم برای گذر از سیل افکار و اوهام، راه سختی در پیش دارد.
خواب میآیدو در چشم نمییابد راه
یک طرف اشک رهش بسته و یک سوی خیال
نشنوم نالهٔ خود را دگر از مستی درد
آه... گوشم شده کر یا که زبانم شده لال
سایه
یادداشتهای پراکنده هادیتک...برچسب : نویسنده : haditaka بازدید : 152