مرگ نیز دوست نداشت به این زودی به او نزدیک شود امّا جبر همیشگی کار خود را کرد. او با درد زاده شد، با درد خو گرفت و زندگی کرد و با درد جان سپرد به امید آنکه شاید بستری ابدی در دنیایی متفاوت پذیرای شادیهای او باشد، شاید هم نه! خیلیها شرایط او را داشتند و دارند و خیلیها با عبارت درد بیگانهاند. ماهیّت وجودی و ریشۀ چیستی ما چیزی فراتر از حدّ درک و تصوّر است و خطراتی اطراف ماست که پناه ما به نیروییست که قاعدتاً باید باشد تا ما را حفظ کند و اگر حفظ نکرد یا نخواسته و یا نیست! در شرایط معلّقی که معمولاً بیشتر از چند سال طول نمیکشد، در بیگانهخانهای دور هم جمع شدهایم با تمام قوانین مسخره و ظلمهایی که در حقّ هم روا میداریم. بهرهبرداریهایی که به واسطۀ سوءاستفاده از نیاز روحی و معنوی از همدیگر به عمل میآوریم و گویی خود از سکوت بیش از حدّ قاضی به این باور مخفی رسیدهایم که محاکمهای در کار نخواهد بود.
یادداشتهای پراکنده هادیتک...برچسب : نویسنده : haditaka بازدید : 161