همیشه وزن دردها از لذّتها بیشتر بوده. صبر و بیقراری، عشق و نفرت، آرامش و اضطراب و... آنچنان در زندگی من به موازات هم در مغزم رژه میروند که گاه گمان میکنم قلبم توان مدیریّت این همه جنگ داخلی را نخواهد داشت. نتیجه همیشه در رویا؛ لذّت و عشق و آرامش و... است و در واقعیّت؛ همیشه درد و نفرت و اضطراب و متأسّفانه اگر مثل روانشناسان بیغم صحبت نکنیم این همیشه واقعیّات هستند که زندگی را پیش میبرند و تلاش آنها صرفاً برای فراموشی، یک فریب و یک تلقین مثبتنگری تا فرارسیدن مرگ است. من در سختترین لحظات هم به عشق فکر کردهام، سعی کردهام در بدترین شرایط مغزم را با لذّت تسکین دهم و شاید به آرامشی هم برسم امّا همیشه نتیجه معکوس بوده و یک ناآرامی درونی، یک ترس از نزدیکترین فردی که مرا در این جهان رها کرده تمام وجودم را پر از آشوب میکند. کسی درک نخواهد کرد که هیچ دانشی و امیدی قادر به نجات من نیست فَوَقَعَ ما وَقَع!
یادداشتهای پراکنده هادیتک...برچسب : نویسنده : haditaka بازدید : 172