وسعت یک تنهایی

ساخت وبلاگ

    در اوج خستگی قلم می‌رانم تا از خود رفع مسئولیت کرده باشم درست مثل زندگی که شبهایش را به روز و روزهایش را به شب همچون تار و پود یک فرش گره می‌زنم تا سنگینی‌اش را از سر وا کنم. با کلمات بازی می‌کنم تا درد ازلی خود را بهتر توصیف کنم. وقتی عاقلانه برای آنچه می‌خواهم بنویسم برنامه می‌چینم، طومارها درد فروخورده دارم لکن وقتی چون یک مست در مرز خواب‌آلودگی می‌نویسم دنیای صحبتم عوض می‌شود. جملاتی که هرکدام اگر در حال خود نوشته شوند گویی خدایان متفاوتی دارند. همینک و شاید خیلی وقتها مغزم درگیر این مسئله است که چه روح تنهایی دارم. وسعت این تنهایی به قدری‌ست که در درونم افکار از همدیگر فاصله می‌گیرند و عواطفم جداگانه روانم را درمی‌نوردند چه برسد به آنکه دوست، فرزند یا همپایی بخواهد خود را به من نزدیک کند که در چنین صورتی نه‌تنها خود آزرده می‌شود بلکه رفتار نامناسب و آزارهای زبانی و انتظارات وی هم مزید این تنهایی می‌شود. هرچه هست من علیرغم تمام تلاش‌هایی که می‌کنم تا برای دیگری نان و آب باشد ولی امید به زندگی من نه تنها بیشتر نشده بلکه کمتر نیز شده است.

یادداشتهای پراکنده هادیتک...
ما را در سایت یادداشتهای پراکنده هادیتک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haditaka بازدید : 156 تاريخ : پنجشنبه 25 بهمن 1397 ساعت: 12:02