دردها دفن نمی‌شوند...

ساخت وبلاگ

       گاه در تلاطم زندگی و کار که غالباً باعث این غفلت است در خستگی مفرطی که با خواب به صبح گره می‌زنم خود را فراموش میکنم امّا کافی‌ست چند سطری از همینجا بخوانم تا دوباره دیو خفتۀ درونم به حرکت درآید و آن شب زندگی را فریب داده باشم. با اینکه خود را مقیّد به نوشتن در اینجا کرده‌ام امّا هنوز فرصت نکرده‌ام برای دردهایی که داشتم فکر کنم، نتیجه بگیرم و اشک بریزم. همه‌چیز سریال‌وار از مقابل دیدگانم گذر کرده‌اند و من فقط یک نظاره‌گر بوده‌ام. همیشه در خلسه‌ای به سر می‌برم که یک بیمار پس از چندبار استفراغ در جنگ با افکار متلاشی شده در مغزش دست و پنجه نرم می‌کند. افکاری که مرز مشخّصی باهم ندارند و با ورود به دنیای هم به جان هم می‌افتند.

       با نوشتن این چند خط دقایقی به گذشته عمیق‌تر شدم. به گمانم در لحظاتی بسیار بیرحم بوده‌ام هرچند شاید تاوانش را با حقارتی ذاتی که غالباً در چشم بقیّه سادگی و ادب نمود پیدا می‌کند همیشه داده‌ام. روزها می‌توانستند بسیار مهربان‌تر سپری شوند بی‌آنکه آسیبی به هیچکس رسیده باشد. دردها هرگز دفن نمی‌شوند و این من هستم که از خاکستر افکارم شعله می‌گیرم و در لابلای هستی‌ام درحالیکه آتش می‌پراکنم پرواز میکنم.

یادداشتهای پراکنده هادیتک...
ما را در سایت یادداشتهای پراکنده هادیتک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haditaka بازدید : 147 تاريخ : پنجشنبه 25 بهمن 1397 ساعت: 12:02