بوسیدنی

ساخت وبلاگ

    هیچ بهانه‌ای دیگر نمی‌توانست انگیزۀ محکمی برای ادامۀ زندگی باشد و اگر نبود رعایت جانب احتیاط از برخی هشدارهای مذهبی به ارث رسیده، پیشتر از اینها خطّ پایان زندگی فرا می‌رسید. قطعاً از علایق و اهداف و وسایل هم نمی‌توانست حرکتی در قلب ایجاد کند. شاید این دوپاها و قوانینشان بودند که لاجرم این کرختی روزمرّه را به بار آورده بودند. امّا وقتی روزها می‌چرخند، سایۀ شوم این آدمها را تنها یک آدم دیگر می‌تواند در اثنای ثانیه‌ای پاک کند و ابتکار عمل دل را در دست گرفته و تخم انگیزه و ادامۀ حیات را در آن بکارد تا آنجا که معلوم نباشد این دوپاها هستند که شاید آدمی بینشان پیدا شده یا افسار آدمها در طول تاریخ به دست دوپاها افتاده است.

    آن آدم بیصدا آمد. بی‌تفاوت و ساده مثل هیچ کس دیگر. نمیشد جور دیگری در او نگریست. امّا آرام آرام نفوذ میکرد همچون آبی که روی سنگی ریخته باشند و پس از هفته‌ها مشخّص نباشد آب ناپدید شده حاصل تبخیر است یا بلع سنگ. قدر مسلّم اینکه هرقدر هم تبخیر بزرگ باشد امّا به اندازۀ ذرّه‌ای نفوذ هم کافی‌ست تا سنگ، دیگر سنگ نباشد. زیورآلاتش ادب ذاتیش بود و گرمای وجودش با مهر انتقال می‌یافت. پیکرتراش به گونه‌ای اندامش را حالت داده بود که وقتی دست به کاری می‌برد، شکاف جذّابی در ساعدش پدیدار میشد که دل را می‌ربود. وقتی می‌خندید کل دنیا لابلای باریکه چشمانش آرام می‌گرفت. برای توصیفش باید صدها ساعت وقت صرف می‌شد امّا در یک کلمه او بوسیدنی بود...

یادداشتهای پراکنده هادیتک...
ما را در سایت یادداشتهای پراکنده هادیتک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haditaka بازدید : 138 تاريخ : دوشنبه 2 خرداد 1401 ساعت: 4:15