نویسنده: هادیتک - چهارشنبه چهارم خرداد ۱۴۰۱
بشدت میل به پر کشیدن دارم اما کارهای ماندۀ زیادی دارم که باید انجام دهم صد البته تشخیص اهمیت انجامشان با من نیست و شاید کارها پس و پیش شود. در حال حاضر صداقت، تنها التیامیست که میتوانم روی زخمهای کاری خود قرار دهم و بی هیچ سلاحی منتظر شب باشم.
... و دوباره شب فرا میرسد و اندوهی حجیم، بیدلیل و غریب، میل هجوم به قلبم را میکند. درد همچون همیشه با کمی تعمق، آهسته آهسته از یک زاویه متزلزل فلسفی در مغزم میگیرد و رفته رفته در جانم رسوخ میکند. هر دردی از گوشهای شروع به تسخیر وجودم میکند تا آنجا که دیگر دردها در جانم میلولند و من بیاختیار در کابوسی فرو میروم که شاید هیچ صبحی انتظارم را نکشد و فردا که چشم باز میکنم سه حالت بیشتر ندارم. یا این دور باطل را تکرار خواهم کرد. یا چنان خواهم بود که گویی اصلا نبودم و یا تجربه متفاوت و سهمگینتری با جبر بیشتر به سراغم خواهد آمد.
برچسب : نویسنده : haditaka بازدید : 139